chaggal kimi yashamiyakh hayatta yashirikh yashiyakh janavar kimi

ben turkam

بابك خرمدين

+0

بؤلوم :

بابك خرمدين بابك(باي+بك=آقاي بزرگوار و غني،قهرمان بزرگ) فرزند مرداس در منطقه آذربايجان زاده شده او كسي بود كه به مدت 22 سال با خلفاي عباسي جنگيد و اجازه نداد كه پاي آنها به ازربايجان باز شود و قريب به 33 هزار نفر از متجاوزان به اذربايجان را از پاي در اورد سرانجام با خيانت يك ايراني تبار بنام افشين، متجاوزان بر خرمدينان اذربايجاني چيرگي يافتند. و او را به سامرا نزد خليفه بردند. خليفه معتصم دستور داد تا بابك را سوار بر فيل كرده و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ با بودن امان نامه‌اي كه به او داده بودند به دستور خليفه او را تكه تكه كرده و كشتند. قرارگاه اصلي بابك خرمدين دژي استوار و سخت گذر بنام دژ بَز بود كه در نزديكي شهر كليبر در شهرستان اهر استان آذربايجان شرقي قرار دارد. در مورد افكار تأثير گذار در روحية بابك ، بهروز خاماچي و رحيم رئيسنيا مينويسد : «مادر بابك روزي شمشير پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم ! پدر شما يك روغن فروش ساده نبود . او يك بهادر بود ،او در روي شمشير چنين نوشته بود : « اي جوانمرد اگر شمشير را در خلاف خواهي كرد بهتر است كه دست به قبضهاش نبري .در روزگاران عباسيان، بيچشم ميتوان زندگي كرد ، اما بيشمشير هرگز!» هر ساله در 12 تير به پاس بزرگداشت سالروز تولد بابك در قلعه بابك مراسمي برگزار مي شود داستان تاريخي اعدام بابك خرمدين: بلاخره پس از 22سال قيام غيرتمندانه و شجاعانة بابك ، با خيانت و دسيسة افشين ، اين قهرمان آزادي اسير گشته و به خليفة عباسي تحويل داده ميشود. خليفه ابتدا پيشنهاد سرداري در لشگر خود را به بابك ميدهد ولي بابك مرگ را قبول ميكند و هرگز زير بار ننگ نميرود .خليفه براي اينكه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابك چنين ميگويد : «شنيدهام كه تو حرامهاي خدا را حلال كردهاي و بر آن بودهاي كه سرزمين خلافت را غصب كني ؟! » بابك در جواب به خليفة عباسي چنين ميگويد : « هر كس را مادرش هر جا به دنيا آورد مال اوست . سرزمين اوست . وطن اوست .غاصب كسي است كه فرسخها را زير پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بيدفاع يورش آورده و دسترنج مردم زحمتكش را غارت كند و زندگي را در كامشان تلخ سازد. غاصب كساني هستند كه انديشمندان ملتها را ميربايند ،غاصب كساني هستند كه بر كشتگاه مردم اسب ميتازانند. مردم را اسير ميگيرند ، مردان را چون حيوان به بيگاري وا ميدارند ، زنان شوهردار را ميفروشند ، دختران را بيعصمت ميكنند، در حرمسراي خليفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد . حرمسراي اين مردان كه در اينجا جمعند ، موج ميزند از دختران و زناني كه روزي براي خود زندگي آزادي داشتهاند.» روز قبل از اعدام،خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينند. بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وي را سوار بر فيلي كرده در شهر بگردانند. فيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيارزننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد. براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند . ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهيد ديد. چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود . به اين ترتيب دستها و پاهاي بابك را بريدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد... پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بر دار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد . آخرين گفتار بابك چنين بوده است: تو اي معتصم خيال مكن كه با كشتن من فرياد استقلال طلبي را خاموش خواهي كرد . نه ! اين حماقت است اگر فكر كني چون افشين وطن فروش را با زر خريده اي ميتواني آزربايجاني ها را اسير كني . اين را بدان كه آزربايجاني هرگز زير بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بيگانگان را تحمل نخواهد كرد. من مردانگي و درس مبارزه را به جوانان آزربايجان آموختم و هم اكنون كه جلاد تو شمشيرش را براي بريدن دست و پاهاي من تيز ميكند صدها آزربايجاني با خون بجوش آمده آماده طغيان هستند. و صدها بابك ديگر آماده اند تا مردانه برخيزند.... بدينسان نخست دست چپ بابك بريده شد و سپس دست راست او و بعد پاهايش و در نهايت دو خنجر در ميان دنده هايش فرو رفت و آخرين سخني كه بابك با فريادي بلند بر زبان آورد اين بود : "من هميشه سنينليم آذربايجان" روز اعدام بابك خرمدين و تكه تكه كردن بدنش در تاريخ 2 صفر سال 223 هجري قمري انجام گرفت كه مسعودي در كتاب مشهور مروج الذهب اين تاريخ را براي اذربايجان بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك يعني چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند. طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند.

یازار : atababak پنجشنبه 22 آبان 1393 | باخیش لار (0)

آنا یارپاق

آرشیو

turk

ایلگی

آختاریش

 

بؤلوم لر

 

یولداش لار

سون یازیلار

تاريخچه هفت هزار ساله زبان تركي در آزربايجان

نام هاي پسرانه تركي پرطرفدار

نام هاي دخترانه تركي پرطرفدار

عيد نوروز ميراث توركان

بابك خرمدين

ريشه نام اروميه

orum goli

turk

فوتبال بازي هزار ساله تركان

آرشيو

آبان 1393

آذر 1392

خرداد 1392

باغلانتی لار

سرگرمي و تفريحي صداي اذربايجان

سورغو

دومين شهر پر جمعيت ترك نشين كدام شهر است؟







سایغاج

ایندی بلاق دا :
بو گونون گؤروشو :
دونه نین گؤروشو :
بو آیین گؤروشو :
بوتون گؤروش لر :
یازی لار :
باخیش لار :
یئنیله مه چاغی :

ایمکان لار

RSS 2.0