chaggal kimi yashamiyakh hayatta yashirikh yashiyakh janavar kimi

ben turkam

تاريخچه هفت هزار ساله زبان تركي در آزربايجان

+0

بؤلوم :

گاها افرداي را ميبينم كه ادعا دارند آزربايجان ابتدا فارسي زبان( يا آذري زبان) بوده و بعد از حمله مغولها و ديگر حكام مثل سلجوقيان غزنويان و صفويان و... به مرور زبانشان توركي شده براي همين تصميم گرفتم مطلابي را در اثبات كذب بودن اين ادعاها بنويسم زبان آذري كه ابدا احمد كسروي بود 70 سال پيش پا به عرسه وجود گذاشت و در دروس اجباري مدارس گنجانده شد آغاز اين تحريفات بود كه به شدت هم از طرف رژيم منفور پهلوي حمايت ميشد طبق اين نظريهكه ايشان (كسروي) نيم زبانهاي تاتي و تالشي موجود در بعضي از روستاهاي منطقه مرند را كه متكلمين آن حتي به چند هزار نفر هم نمي‌رسد را به عنوان زبان آذري تلقي كرده كه گويا زبان باستاني آذربايجان نيز بوده.البته اين ادعاها به هيچ گونه پايگاه علمي وابسته نيست، چرا كه كسي از گرامر، قواعد، دستورزبان،‌صرف و نحو زباني جعلي بنام آذري اطلاعي ندارد و قواعد آنرا تدوين نكرده از تاريخ رونق و ادامة حيات آن و كاربرد و قلمرو نفوذ ادعائي آن، فولكلور، داستان، افسانه و آثار برگزيدة نظم و نثر يا ... اثري ملموس ارائه نشده، از نقش زبان ادعائي (آذري) در ادبيات فارسي و زبان تركي و زبانهاي ديگر، ماقبل و مابعد آن چيزي در بين نيست و اگر واقعاً هست در كجا تدريس مي‌شود؟ كسي تا حال آنرا ياد نگرفته و كسي ياد نداده . البته هيچ يك از زبان شناسان معروف دنيا نظريه ي موهون كسروي را تاييد نكرد. همچنين طرفداران اين نظريه كه گاه سلجوقيان، گاه غزنويان، گاه مغولها و گاه صفويان را موجب تُرك شدن تركهاي آذربايجان مي‌دانند. اما كسي كه كمترين اطلاعي از تاريخ داشته باشد، به خوبي مي‌داندكه مغولها از چين تا غرب آفريقا و از سيبري تا اقيانوس هند را تحت حكومت داشتند و خانهاي مغول بر تمام آسياي ميانه و هندوستان و ايران حكمراني مي‌كردند پس چرا مردم ساير مناطق غير ترك زبان را ترك نكرده‌اند؟ ثانيا زبان مغولي زباني متاوت از تركي است و اگر قرار بود انها زباني را تحميل كنند زبان مغولي بود نه تركي. سلجوقيان، غزنويان، اتابكان، صفويان كه همگي ترك بودند در ساير نقاط ايران بيش از آذربايجان حكومت كرده‌اند و پايتخت ديرپاي صفويان و سلجوقيان، اصفهان بوده و شهرهاي تبريز و اردبيل كمتر به عنوان پايتخت حكومتهاي فوق بوده اما چرا در اين بين فقط مردم آذربايجان ترك شده ولي مثلاً مردم اصفهان ترك نشده‌اند و چگونه بعد از هفتاد سال تبليغات با استفاده از بيت‌المال و وسايل ارتباطي پيشرفته و آموزش اجباري فارسي، تركهاي آذربايجان فارس نشده‌اند، اما در زمان فلان شاه، باعدم وجود حتي يك صدم از اين امكانات مردم غير ترك يكباره ترك شده‌اند؟ و چرا اينگونه افراد در بررسي زبان مردم آذربايجان از زبان حداقل بيست و پنج ميليون آذربايجاني تُرك، چشم پوشي نموده و به گويش چند هزار نفر به لهجه‌هاي تاتي و هرزني پناه مي‌برند! حال به منظور بررسي زبان آذربايجان در طول تاريخ، در ابتدا به بررسي تاريخ اقوام و حكومتهايي كه در آذربايجان بوده‌اند مي‌پردازيم. در مورد ملتهايي كه قبلاً در آذربايجان زيسته‌اند مي‌توان به سومئرها، ايلاميها، هوري‌ها، آراتتاها، كاسسي‌ها، قوتتي‌ها، لولوبي‌ها، اورارتوها، ايشغوزها (ايسكيت‌ها)، مانناها، گيلزان‌ها، كاسپي‌ها و ... اشاره كرد كه زبان تمامي آنها التصاقي و جزو خانوادة زبانهاي تركي بوده.4 از اين ميان سومئريها، ايلاميها و هوري‌ها اقوامي بودند كه اولين تمدنها و مدنيّتها را روي زمين بنا نهادند. با توجه به كتب ارزشمندي چون كتابهاي پي‌يئرآميه، دكتر ضياء صدر، پروفسور دكتر زهتابي و ... مي‌توان به صراحت گفت كه آذربايجان از حدود هفت هزار سال قبل جايگاه تمدنهاي نامبرده مي‌باشد.در اين مورد نيز چندي پيش يك هيأت باستانشناسي آمريكايي – ايراني در تپة حسنلو به كشفهاي ارزشمندي دست يافتند. رهبر اين هيأت (رائبرت دالسون) بعد از تحقيقات فراوان، تاريخ اين منطقه را به ده دوره تقسيم كرد كه اولين دوره حدود 6000 سال قبل از ميلاد و چهارمين دوره مربوط به 1300 سال قبل از ميلاد تا 800 سال قبل از ميلاد مي‌باشد. كه اولين دوره مربوط به هوريها و آخرين دوره مربوط به مانناها مي‌باشد.5 1 – جايگاه اصلي هوريها در هزاره 3 و 4 (600 سال قبل) در آذربايجان و مناطقي از قسمتهاي شمالي زاگرس و كوههاي توروس بود.6 همچنين از ربع سوم هزارة قبل از ميلاد (2400 سال قبل از ميلاد) سند نوشته‌اي بدست آمده كه با الفباي اككد و به زبان التصاقي هوري بوده كه اين سند متعلق به يكي از پادشاهان هوري بنام تيشاري مي‌باشد و نيز نام يكي ديگر از پادشاهان هوريها به نام ساشانار كه در 1450 سال قبل از ميلاد حكومت مي‌كرده نيز معلوم است.7 2 – كاسسي‌ها: درست است كه كاسسي‌ها در آذربايجان نبودند ولي در همسايگي آنها مي‌زيستند. و تقريباً 3000 سال قبل از ميلاد مابين ايلام و مناطقي از آذربايجان ساكن بودند8 و به دليل همزباني و ارتباط سياسي، فرهنگي، اجتماعي تاثير زيادي در تاريخ آذربايجان داشته‌اند. 3 – قوتتي‌ها در 2800 سال قبل از ميلاد و لولوبي‌ها 2500 سال قبل از ميلاد در شرق و جنوب درياچه اروميه و قزوين و همدان ساكن بوده و حكومت كرده‌اند.9 4 – اورارتوها 1000 سال قبل از ميلاد در آناتولي و پيرامون درياچه وان و كوههاي زاگرس و اطراف درياچه اروميه و شهرهاي ماكو و نخجوان امروزي صاحب تمدن بوده‌اند.10 5 – در اوايل عصر 19 قبل از ميلاد، قبايل مانناها با به هم پيوستن، دولت بزرگي در آذربايجان به وجود آورده و حكومت كرده‌اند.11 6 – مادها كه اولادهاي قوتتي‌ها و لولوبي‌ها بودند 670 سال قبل از ميلاد با اعتلاف با مانناها حكومتي قدرتمند به وجود آوردند كه همدان، اراك، ساوه، زرند، سونقور، كاشان، قم ، قزوين ، زنجان و ... تحت حاكميت آنها بوده.12 واما در مورد زبان، همچنين ارتباط زباني مادها و سومئرها دياكونوف در فصل 42 كتاب خود مي‌نويسد كه در ليست نامهاي شاهان ماد يعني قوتتي‌ها، به نامهايي بر مي‌خوريم كه در ليست نام شاهان سومئر مي‌باشد. از ديگر همسايگان مادها كه همزمان با آنها بوده و زبان هردوي آنها از يك خانواده مي‌باشد مي‌توان به ايشغوزها اشاره كرد كه در قرنهاي 7 و 8 قبل از ميلاد در قسمتهايي از آذربايجان زندگي كرده‌اند. برخلاف آنچه كه امروز شايع شده مادها نوة يك قبيلة منفرد بودند كه به اصطلاح از ساير آريائيها جدا شده و در آذربايجان ساكن شده‌اند و نه به رغم عقيدة شايع، داير بر اينكه منابع مربوط به تاريخ ماد فوق العاده ناچيز است، منابع آشوري از قرن هفتم تا قرن نهم قبل از ميلاد نه تنها براي احياي تاريخ باستان آذربايجان كافي است بلكه جزئيات مهمي را نيز روشن مي‌سازد. با تغيير و تحولات در اوضاع سياسي آنروزگار در آذربايجان، هفت قبيله آذربايجان باستان كه قبلاً جزو اتحاديه ماننا و اورارتووساكايي بودند اتحاديه‌اي تشكيل دادند كه بعدها يونانيان باستان آنها را ميديا آنچه ما، ماد مي‌ناميم ناميدند، اين قبايل را هرودوت تاريخ نگار يوناني چنين نام مي‌برد: 2 - پارتلاكئنوي Parelakenoi 1 - بوآساي Bousai 4 - مغ Magai 3 - آستروخات Stroukhotes 6 - آري زانتوي Ariazantoi 5 - بوديو Boudioi 7 - ماد Mid و نيز مطالعه نامهاي شهرها و ولايات ماد نشان مي‌دهد كه آنان آريايي نيستند. بعد از آشنايي با تعدادي از اقوام و حكومتهاي آذربايجان، اينك به بررسي نوع زبان آنها مي‌پردازيم. طبق تقسيم بندي متخصصان زبان‌شناس، كل زبانهاي موجود در دنيا به سه شاخه تقسيم بندي مي‌شود:13 1 – زبانهاي التصاقي كه تمام زبانهاي مربوطه به خانواده زبان تركي در اين شاخه قرار دارند. 2 – زبانهاي تحليلي كه از مهمترين زبان اين شاخه مي‌توان به زبان عربي اشاره كرد (با توجه به اين كه فارسي نيز سي و سومين لهجه زبان عربي مي‌باشد بنابراين فارسي نيز در اين شاخه قرار دارد.)14 3 – زبانهاي هجايي كه از شاخص‌ترين زبانهاي اين شاخه نيز مي‌توان به زبان چيني اشاره كرد. حال با توجه به اين تقسيم‌بندي و با توجه به اسناد تاريخي و علمي به بررسي نوع زبان اقوام ساكن در آذربايجان مي‌پردازيم. طبق تحقيقات هومئل زبانهاي ايلام وسومئر از يك پايه و جزو زبانهاي اورال- آلتايي (التصاقي) مي‌باشد. 15زبانهاي هوري و لولوبي نيز نه، تحليلي و نه هجايي بوده، بلكه آنهانيز جزو زبانهاي التصاقي مي‌باشند.16 همچنين طبق نظريه ماراك دئميكين (آكادئميكين) زبان كاسسي‌ها، ايلامي‌ها، قوتتي‌ها، مادها و مانناها نيز التصاقي بود.17 زبانهاي قوتتي‌ها، لولوبي‌ها همانند بوده و با زبانهاي اورارتوها و هوري‌ها خويشاوند مي‌باشند.18 همچنين اپرت باستان شناس فرانسوي نيز بر تركي (التصاقي) آلتايي بودن زبان مادها اشاره مي‌كند. در جايي ديگر دياكونوف مي‌نويسد زبان اشكانيان نيز همانند زبان مادها و از خانوادة زبانهاي التصاقي بوده19 كه در صورت مقايسه تحقيقات اپرت و دياكونوف مي‌توان به ترك بودن اشكانيان نيز پي برد. بدين ترتيب است كه از 7000 سال تا 2500 سال قبل يعني مدت 4500 سال به طور مطلق در منطقه جغرافيايي آذربايجان تنها و تنها اقوام التصاقي زبان (ترك) زندگي و حكومت كرده‌اند . همچنين اگر تاريخ بعد از 2500 سال قبل از ميلاد را بررسي كنيم باز آذربايجان در بيشتر مقاطع تاريخي مستقل از حكومت‌هاي ديگر منطقه بوده، به طوريكه در زمان هخامنشيان آذربايجان در مقابل آرياييها سرفرود نياورده و تا سرنگوني اين حكومت، تمام فرهنگها و آداب و سنن و زبان خود را حفظ كرده همچنين در تاييد گفتة بالا مي‌توان به كشته شدن كورش، شاه هخامنشيان توسط ملكه آذربايجان (تومروس) اشاره كرد.20 در زمان سلوكيان نيز كل آذربايجان مستقل از حكومت سلوكيان بوده و اسكندر نتوانست آذربايجان را به تصرف درآورد.21و در اين مورد استرابو جغرافيدان يوناني مي‌نويسد: در زمان حمله اسكندر، سرداري بنام آتوروپات آذربايجان را از چنگ اندازي اسكــندر محفوظ نگهداشت.22 در زمان ساسانيان نيز آذربايجان مستقل بوده و حتي بعد از شاپور دوم، ساسانيان با هيتي‌ها (هياطله) پيمان اتحاد بستند تا در شمالغرب با روم بجنگد.23 بعد از اسلام نيز تركان اغوز كه شمشير اسلام ناميده مي‌شده‌اند، در آذربايجان حكومت قدرتمندي بنا كرده و با ملازگرد مبارزه كرده و توسط آلپ ارسلان ضربه سنگيني به آنها واردآوردند. بعد از اغوزها نيز حكومتهايي كه در آذربايجان و گاهي در مناطقي از ايران حكومت مي‌كرده‌اند. از جمله غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان،اتابكيان، تاتارها، آق‌قويونلوها، قره‌قويونلوها، صفويان، افشاريان و قاجارها تماماً ترك زبان (التصاقي) مي‌باشند. در مورد تركي بودن زبان مردم آذربايجان اسناد و مدارك بسيار زيادي موجود است، مثلاً: ديونيوس پريگت جغرافي‌نگار و شاعر يوناني صدة چهار ميلادي ترك زبانان را ساكن اصلي اين منطقه مي‌داند و نيز محمد عوفي در ذكر خلافت عمربن عبدالعزيز كه از سال 99 تا 101 هجري ادامه داشت، از قيام بيست هزار ترك آذربايجاني سخن مي‌گويد. همچنين اخبار موثّق عبيدبن‌شريعه جرهومي كه شخص معمّر و محترم در دربار اموي بوده در حضور معاويه سخن مي‌گويد: (آذربايجان از سرزمين تركان است) و اين خبر را طبري و به نقل از او بلعمي و حمزة اصفهاني و ابن اثير در كتابهاي تاريخ بلعمي، تاريخ طبري، تاريخ پيامبران و الكامل گزارش كرده‌اند كه از متون معتبر اسلامي به شمار مي‌روند. از ديگر محققاني كه آذربايجان را به عنوان سرزمين تركها نام مي‌برند مي‌توان : ژ . اوپر، قرتيز هومئل، ا . م . محمد اوف، ت . حاجي يف، گ . ا . مليكشويلي، ع . دميرچي‌زاده، تيمور پير هاشمي، يامپولسكي، ي . ك . يوسف‌اف، يومينوس ، وروشل گوگازيان. زكي وليد دوغان، پروفسور دكتر محمد تقي زهتابي و دهها محقق و دانشمند را نام برد. در اين ميان بهتر است به نظر يامپولسكي نيز اشاره كرد كه مي‌گويد: تركها در اطراف درياچه اروميه زندگي مي‌كنند و آشوريها آنها را توروك türük (يامون توروك به معني تركهاي نيرومند) نام برده‌اند و در سنگ نوشته‌هاي اورارتوئي هم سخن از قومي بنام توريخي رفته كه در آذربايجان مي‌زيستند. (اوايل هزارة قبل از ميلاد) و مي‌گويد توروكها يا توريخي‌ها همان تركها هستند.

یازار : atababak ثابیت یازی | باخیش لار (0)

نام هاي پسرانه تركي پرطرفدار

+0

بؤلوم :

سالار: سردار، رهبر و رئيس ، فرمانده سهند:(ساو + آن + د يا تي) ،كوه واصل به وحي آيتين:مبارك، مهتاب بويرا: پيچيده، مچاله افشار: انكه كاري را سريع وصريح انجام دهد و مشكلي را حل نميايد پاشا: فرمانده كل قوا خاقان: خان بزرگ خان خانان ايلقار:يورش ، تهاجم حمله ايهان: آي +خان ،پادشاه ماه اورهان: مناسب ، اوغورخان هاكان: خان خانان ، امپراطور سئيحان: جاري وروان،خروشان،جوشان سارمان: قوي هيكل،تنومند آتيلا: نام پادشاه قبيله هون كه امپراطوري روم شرقي را شكست داد اژدر: اژدها ، قوي و قدرتمند ائلمان:سمبل و نشانه ايل تئلمار: مترجم، شيرين زبان ساغمان: مقاوم ،داراي استقامت تئلمان: مترجم، شيرين زبان باي بك:شخص عاليمقام، بابك خرمدين، بيگ بزرگ، سرور عاليمقام ماوي: آبي آسماني، نيلگون، آبي، ائل شن: مسرور و شاد شونده به همراه ايل ائليار:دوستار قوم ، ياور و پشيتيبان ملت ائلياز:بهار ايل ، مايه خرومي و نشاط سرزمين اتابك: دايه مربي آتيلا:مشهور شناخته شده آدالان:شناخته شده ، صاحب شان و شهرت آدلان:معروف شو آدلي: نامدار آراز: سعادت ، خوشبختي ، ارسلان: شير غران خزر: گشت و گذار كننده ، پيشرفت كننده ارمان: بي باك ، جسور ، توانا ، آرزو، هوس اسلان: شير ، دلير ، قوي ، جسور افشين: لباسي كه به هنگام رزم پوشند اشكين: قايق اينده انكه موفق به پيشروي شود آغايار:بزرگ و شايسته حرمت آنلار:فهميده ، درك كننده آنيل: معروف ، نامدار، نامي آيدين: روشن ،درخشان ايماز: بي رنج و غصه اوجامان: بلند مرتبه و معظم اوميد: آرزو،امال ، خواسته بابك(باي+بك):شخص عاليمقام، بابك خرمدين، بيگ بزرگ، سرور عاليمقام باشكان: مدير ، سرپرست باشمان: مدير، سرپرست، رهبر بايرام: روز به ياد ماندي بايسان: داراي شان و منزلت تئلمان: زبانشناس ، اديب تانيل: شهير ، سرشناس و مشهور تايان: تكيه دادن ، تايلان:خوش قد و قامت تايماز:پابرجا، استوار تيمور:آهن، غيره شكننده چاپار: قاصد پيك، سانلي : لايق حرمت سايمان: حسابدار، محاسب سولدوز: ستاره آب ، نام قديمي سياره عطارد شانلي: مشهور شاهين: پرنده اي شكاري قارتال: عقاب، قدرتمند و قوي يالين: شعله ، درخشان جئيحون: نام قديمي رود« آمودريا»،خروشان وجوشان نورپاشا: پاشاي نوراني وورغون:دلباخته وشيفته،مفتون،شيدا،فريفته وواله گشته دانيشمان:مشاور،رايزن،طرف شور ومشورت سٶنمَز: هميشه روشن وشعله ور،آنكه تاابد بسوزد وپرتوافشاني كند ياشار: عمركننده، زندگي كنند آشار: آذوقه،خوراك،غذا گالان: در ادبيات تركي به معني جاويد ، ماندگار اَرال:قهرمان ، آنكه جوانمرد وشجاع باشد اَرسين: قهرمان وجسور باشد ،مرد باشد ياشا:زنده باد ائل اوغلو:پسرايل وعشيره ،اولاد وطن ،پسربيگانه ،غريبه ،ناآشنا ائل سئوَن: دوستدار ميهن وقوم ،خواهان خلق ومرز وبوم باهادور / باهادير :دلاور بايسان: بسيار گرامي، برازنده بوْيسال:راست قامت بوْيسان: مهيب، گردنكش بوْيشان: قد بلند چنگيز: دريا، دوست، پشتيبان، فرستادة آسمان آرتيلان: زياد شونده آرتين: معصوم، سرشار، بلور آرمين: آرام، ملايم، نرم آيما: به خود آمدن ،بيدار شدن آيتيم: ترانه، جمله ائلمان: سمبل ونشانۀ ايل ائلشَن: مسرور وشاد شونده به همراه طايفه وايل ،مايۀ شادي وسعادت خلق،خوشحال وشاد كننده ايليش: تماس، برخورد، نزديك، فضول، مونس ايليشان: نشان، هدف ساريمان:زرد فام سالمان: واريزه، خرد و ريز، سربهوا، آهنگر سالين: جَست، ادا، آزاد، آويخته، تشك، انبار، خزانه سالينا: به سلامتي، به نيكي سامارا: نامه، مكتوب ساناتا:مفتون، شيفته ساوالان:جذب كنندة صدا، وحي گير، گيرندة هديه، باجگير، كوه نوك تيز، نام بلندترين كوه آذربايجان سايرام: كم عمق، كم مايه، جلوه گر، گِل، سايران: تفريح، سخنور سايقين:محترم، گرامي سايلار:اعداد سايلام:لوله، گلولة پشم، كلاف پشم، انتخاب سايلان:گرامي، پرتگاه سايما:شمارش، ارزش گذاري، دوختها و زينتهاي روي لباس سايمان:شمارنده، محاسب، حسابدار، دلاور گرامي، ادوات، سلاح و يراق سويلا: روح حامي انسان در دين باستاني تركان سيلار: زردآلوي وحشي، سيلاي: كم اشتهاء، قايماز : جسور، ميشيل: حالت كسي كه در كمال راحتي خوابيده باشد، صداي نفس كشيدن آرام، هايلار: خواننده، يانيل: وصف، راز، ملكه، گناه، آردا: يادگار ائميل: ساكت ، آرام، بي آزر بهادر: دلير ، شجاع توغرول(طغرل): پرنده شكاري از خانواده باز آيقين:حيران،شيدا،عاشق آيماز:بي رنج و غصه

یازار : atababak پنجشنبه 22 آبان 1393 | باخیش لار (0)

نام هاي دخترانه تركي پرطرفدار

+0

بؤلوم :

آيسان: شبيه به ماه،مانند ماه آيسا:مثل ماه آيسودا:ماه درآب آي سئوه ر:دلباخته ماه سئودا (سودا): عشق ومحبّت،سُودا ،عشق شديد،ميل ورغبت،هوس وخواسته،آرزو ساناز:بي همتا ،كم نظير ايدا: در داخل ماه آيلار: ماه ها ، زيبا ، پاك آيگين:دارنده و همراه ماه؛ زيباروي آيلر: جمع ماه، ماهها؛ زيبارو آيلا: هاله‌ي ماه، هاله آيلان: همراه ماه، شبيه به ماه آيلي:مهتاب، پر از ماه، داراي ماه آيلي ناز: ناز و مهتابي آيلي يار: يار مهتابي سِيلا:ملحق شدن ،وصال سِلنا:سولنا ، خداي ماه ، الهه ماه ، مجازا ماه ابرو:خطوط موج داركشيده شده برروي لوحه هاي آهني و غيره،نقوش و خطوط طبيعي روي سطوح آيلين: دايرۀاطراف ماه،هاله الين:دختري براي فاميل و قوم سودا: عشق سولماز: آنكه تازگي وطراوتش راحفظ كند،هميشه شاداب،به دوراز پژمردگي ماويش: دختر بچه بور يا سفيد چهره اي كه چشماني به رنگ آبي روشن داشته باشد مئليسا:ُرَنج ،علف ليمو ،بالنگ مارال:گوزن ماده ،زيبا نازلي:پرنازوعشوه ،ب اادا و اطوار كؤنول: قلب ،دل ،احساسات قلبي ،ميل واشتياق ،آرزو ،هوس آچاليا: نام گلي است آديگول:آنكه نامش همچو گل است آدينا: نام كوهي معروف كه شهر زنوز از بلاد آذربايجان را در برگرفته است آرسيتا:نام منطقه اي ازسرزمين ماننا درغرب همدان فعلي آسانا:دختر زيبا آلنار: انارسرخ آيپارا: ماه نو،هلال ماه آيتار: بشارت دهنده آيتك: مانند ماه آي سين: مثل ماه هستي،همانند ماهي،زيبا هستي آيشن:مثل ماه صاف ودوست داشتني آي قاش:داراي ابرواني همچون هلال ماه آيشين:اشعه ،شعاع نور،پرتو،شفق اٶزگونَش:نظيرخورشيد باخيش:نگاه باريش:صلح،آتش بس،آشتي تئللي:دختري با گيسوي بلندوزيبا ،داراي زلفهاي زيباومُزيِّن تئلمان:ظريف مثل مو تئلناز:دختري با گيسوي ناز وقشنگ سوسن:دراصل «شوسانّا»استگياهيازتيرهزنبقدارايبرگهايزيباوخوشبو تايسيز:بي همتا سئل شن:سيل شادي سئلناز:دسيل ناز وعشوه ،دنيايي از قشنگي سئوگيم:بيان واژه «سئوگي»اززبان اول شخص مفرد سئوگي:احساس علاقه ودوستي سئوناز:نازدوست ،عشق ناز سئويل:دوست داشتني ،لايق ، محبوب ، شايستۀ دوست داشته شدن سئوينج:حس شعف وشادي ،فرح ساچلي:گيسوي بلند ساراي:ماه زرد و روشن،نام يكي ازآباديها درجزيرۀ شاهي درياچۀ اروميه سارين:ترانه ساناي:محترم ،لايق احترام سايا:يك رنگ وبي ريا سومَر:قوم سومريان كه بنابه نظريۀ بسياري ازدانشمندان ازاقوام ترك بوده سَلما: برگ درشت ،برگ پهن سوناي: آخرين شب طلوع ماه،عطا شده ،تقديمي قيز ناز:دختر نازنين وعشوه گر قيز باش:دارداي موهاي دراز گونئي:افتابگير،جنوب گوندش:همزاد ،همزاده زاده شده گونده ياز:هميشه بهار گونَش:خورشيد گون فَر:اشعه خورشيد ،پرتو آفتاب نسترن:نسرين مين ناز:آنكه نازوغمزه اش فراوان است،كسي كه بسيارنازو آدا دارد نورسان:همچون نور،نظير نور ياشام:حيات،عمر،زندگي ياشيق:خورشيد،نور آفتاب ياشيل:سبزرنگ،تروتازه،باطراوت ياشين:رعدوبرق،صاعقه،آذرخش ياراش:خوشايندي،زيبايي،جذّابي يازگول: گلي كه درفصل تابستان مي شكفد،گل تابستاني ياغمور:باران،بارندگي يالقين:سراب يانار:مشتعل ، فروزان ، سوزان ، قابل اشتعال ، آتش فشان آلماز:از اعلام زنان، دافع ، رد كننده گولتاي:مانند گل گولسان:همچون گل گولـلر: گلها گونل:زيبا چون آفتاب نازلار:زيبايان. زيباييها ياشنا:آذرخش.درخشان سئچيل:برگزيده سئويل:دوست داشتني سئويم:عشق. مهر. معشوق سئوين:عشق. محبت سالسوْلا:نوعي گياه نمك دوست ساناز:كمياب ساناي:گرامي. پاك چون ماه. مهنام. بيقرار سايا:يك رنگ. بي ريا سايان:مؤدب سايدا:محترم سايگول:زيبا چون گ سوْگل:محبوب. دلدار سولار:آبها سوْلار:پاييز شايلين:بي همتا شلاله:آبشار آيسو:ماه و آب؛ زيبارو، با طراوت و درخشنده آي‌سن(آيسن): به معني مانند ماه هستي؛ زيبارو آنيل:معروف، نامدار، به خاطر آورده شدن آيا تاي:مثل ماه ، دختري كه مانند ماه زيباست. بانوي درخشان آي سئوه ر:دلباخته ماه شيما:از نام هاي تركي آيداشن:شادي در ماه آي سِئو:دوست داشتني مانند ماه آي سون:هديه ماه ، معادل مَهداد در فارسي آي سونا:زيباروي متعلق به ماه آيمان:انسانِ ماه، زيبا چون ماه چيچك:شكوفه ، گل ارمغان:تحفه‌اي كه از جايي ديگر برند، سوغات، ره آورد نازيلا:با ناز و كرشمه، با ناز. آيدينا:به معني روشن و مبارك آيلما:تاب ماه درنا: پرنده اي بزرگ و وحشي با پاهاي بلند و گردن دراز سولينا:رسمي , مقدس , موقر , محترم ,با احترام سويل:دوست داشته شده ماهني:ترانه اچين:دنيا ساغر:سالم گوكوش (قوقئش): نوعي پرنده- قوي زيبا آيديم:آواز و آهنگ عاشقي آيدينلي:روشن آنلي:عاقل و فهميده آنيرلي:دختر فهميده آلايلي:دختر همچو ماه سرخ طلايي تاميلا :دختر مهربون سئلدا :شكوفه ائلميرا:(ال=ائل + ميرا=مردن) : فدائي ، تقديم به ايل، تقديم به دنيا پينار:چشمه ، سر چشمه ، روشنايي ساناز(سان+آز): بي همتا ،كم نظير پارلا:درخشنده آتلاز:اطلس ، حرير ، پارچه اي نرم و لطيف ائلناز:محبوب ايل ، عشق مردم ، محبوب مردم ائلين:هم قبيله ائلسا:همانند ايل ائلسانا:همانند ايل ائل سئون:دوستدار قبيله ائلچين:لايق قبيله. باغ. آلتي براي درو كردن. مأمور دولتي. نماينده. خاندان ائلجان:جان و دل قبيله ائلتان:سپيدة صبح قبيله تومروس(تومريس): حيات بخش. جنگنده. روحيه دهنده. دلاور. قهرمان. بركت آور. نوك آهن. نام قديمي‌ شهر تبريز. نام ملكة قديم آذربايجان بالقيز:شيرين چون عسل. محبوب. روشني يا درخششي كه در شب صاف در افق ديده شود اليانا:نيكي و هديه؛مأنوس؛ دوست داشتن ايل، دوست مشوق ايل نازيلا:با ناز و كرشمه، با ناز ائليار:كمك كننده به ايل سئلاي:ماهاي بهار سولما:پژمرده نشو سايمان:خان بزرگ شايلين:بي همتا آنيل:معروف، نامدار، به خاطر آورده شدن شَن آي:ماه شادي بخش ،ماه خوشايند شَنال:خوشحال ومسرور ،راضي وخوشنود ،شاد،دلخوش شَن ناز:دختر نازوشاد آي پارا:تيكه ماه سنم:محبوب ، زيب

یازار : atababak پنجشنبه 22 آبان 1393 | باخیش لار (0)

عيد نوروز ميراث توركان

+0

بؤلوم :

پرويز شاهمرسي مقدمه: عيد نوروز يا عيد فرارسيدن فصل بهار يكي از اعياد باستاني است كه مردم آذربايجان نيز آن را به صورتهاي مختلف جشن مي گيرند. با توجه اينكه عيد نوروز تجلي زيباي همانندي و هماهنگي احساسات انساني با زنده شدن طبيعت است، اين عيد مي تواند به خوبي آينة تمام نماي باورهاي طبيعت گرايانه و آرزوهاي انسانهاي اين مرز وبوم باشد. ارتباط انسانها با طبيعت، ارواح مردگان و نيروهاي طبيعي همه و همه در مراسم مختلف نوروز تجلي يافته و بر جذابيت اين جشن بزرگ مي افزايند. مقالة حاضر مي كوشد تا با بررسي ابعاد فرهنگي و بويژه واژه شناسي نوروز و نه بيان تكراري آداب مخصوص نوروز، نظرگاه جديدي را پيش روي خوانندگان قرار دهد. واژة «بايرام» برابر نهاد واژة «عيد» در زبان مردم آذربايجان است. اين واژه از مصدر تركي «بايراماق» يعني جشن گرفتن گرفته شده است. اين واژه به صورت بهرام و پدرام وارد زبان فارسي و به صورت «بيرام» وارد لهجة سوري زبان عربي و به صورت Bairam وارد زبان انگليسي شده است. واژه هاي ديگر مرتبط با اين واژه عبارتند از : بايراما (جشن، شادي)، بايراشما (جشن دسته جمعي)، بايراشماق(باهم جشن گرفتن)، بايرامچي (كسي كه براي عيد ديدني بيايد)، بايرامچيليق (هدية نوروزي دختر نامزد)، بايرام سيري (روزهاي مهم)، بايرامجاليق (هدايايي كه در عيد به كودكان بدهد)، بايرام قاري (برف نوروزي. در آذربايجان برف نوروزي خوش يمن است و آن را رمز فراواني و بركت مي دانند)، بايرام گون (جمعه)، بايراملاشما (عيدديدني)، بايراملاشماق (ديد و بازديد كردن در ايام عيد. عيد ديدني كردن. به هم تبريك گفتن)، بايرامليق (عيدي. هدية عيد. مخصوص عيد. عيدانه. مالياتي كه در گذشته به مناسبت عيد نوروز و عيد قربان به نفع خان اخذ مي‌شد. آرايش. زينت)، بايرام يئميشي (چرز. آجيل)، بايرام اولدوزو (ستارة كريسمس. از نظر ظاهري شبيه حسن يوسف است)، بايرام آيي (ماه اسفند)، بايرام آغاجي (درخت عيد. كسي كه دير به دير به ديدار دوستان برود)، بايرام باسدي (ناراحتي معده بر اثر پرخوري عيد)، بايرام بيگي (كسي كه بر اثر پرخوري در روز عيد، دچار ناراحتي شده و با هر بار آروغ زدن، بوي بدي از دهانش بيرون آيد) و ... براي معادل واژة «عيد نوروز» در زبان مردم آذربايجان، واژه هايي چون «دوموز بايرامي» و «اوغوز بايرامي» در قديم الايام و «ايل بايرامي» يا «ياز بايرامي» وجود دارند. مسلماً تعيين زماني براي پيدايش يك آئين كار بسيار دشواري است. اينكه از چه زماني مردم آذربايجان روز اول بهار را جشن مي گيرند، نيازمند نگاه كلي تري به تاريخ اقوام ساكن در اينجاست. تركيب نژادي و قومي مردم آذربايجان با توجه به آداب و رسوم و تاريخ تشكل ارتباط ناگسستني با خاندانهاي حكومتگر آغ قويونلو و قارا قويونلو دارد. بسياري از صاحبنظران مانند فاروق سومر و ابراهيم قفس اوغلو و احمد ذكي وليدي طوغان براين نكته تأكيد كرده و مداركي انكارناپذير در اين باره ارائه مي كنند. اگر اين ارتباط تاريخي به عنوان مقدمة لازم جهت ادامة بحث پذيرفته شود، در قدم ديگر بايد به اين نكتة تاريخي نيز اشاره كرد كه سلجوقيان در تاريخ ايران، نقش انتقال آداب و رسوم از آسياي مركزي به داخل ايران و از آنجا به سوي غرب يعني آسياي صغير و اروپا را برعهده داشتند. بسياري از مفاهيم ديني، آييني، اقتصادي و سياسي توسط آنان اين راه طولاني را پشت سر گذاشته است. نكتة روشن آن است كه سلجوقيان به عنوان يكي از خاندانهاي منسوب به گروه نژادي اوغوز، آداب و آيينهاي قديمي را در زير پوسته اي از اسلام تداوم مي دادند. بدين ترتيب آن آدابي كه با نصّ صريح تعاليم اسلام همراهي داشت مانند اعتقاد به خداوند يگانه با نامهاي جديد اسلامي ادامه يافت، آدابي كه با اسلام مخالفت نداشتند مانند جشن اول بهار ادامه يافتند و در عوض برخي رسوم مانند مدفون كردن اسب شخص به همراه او كاملاً از ميان رفتند. پس از ذكر اين مقدمة تاريخي بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه فهم آداب مربوط به نوروز در آذربايجان بدون توجه به مفاهيم پيرامون زمستان ناكافي خواهد بود. آنچه كه موجب عظمت و زيبايي عيد نوروز در آذربايجان مي شود، شكوه مفهوم زمستان و طرز مواجهه با آن است. به تعبير ديگر آمادگي براي عيد نوروز بيشتر از خود اين جشن اهميت و تنوع دارد. اين نكته را نيز بايد درنظر گرفت كه عيد نوروز بيشتر يك آيين ديني و اساطيري بوده و به مرور زمان به يك رسم فرهنگي و اجتماعي تبديل شده است. طبق بيان كتاب «بندهش» از كتب مقدس زرتشتيان، سال به دو فصل تابستان (7 ماهه) و زمستان (55 ماهه) تقسيم مي شود. صرفنظر از اينكه در اين تقويم فصلي به نام بهار وجود ندارد، اين نكته حائز اهميت است كه زمستان از آنچه كه امروزه طول آن سه ماه دانسته مي شود، بيشتر و مؤثرتر بوده است. از آنجاكه آذربايجان در منطقة معتدل شمالي واقع شده و به مراتب فصل زمستان در آن طولاني تر است، باورهاي مردم نيز اين نكته تأييد مي كنند. در زبان مردم آذربايجان به زمستان «قيش» گفته مي شود. فصل زمستان در آذربايجان در معناي اخصّ دو ماه است كه به اين دو ماه «چيلله» گفته مي شود. چيلله در آذربايجان از صبح بعد از «چيلله گئجه سي» يا «شب يلدا» آغاز مي شود. چيلله در زبان تركي از فعل «چيلمك» يا «چيلماق» به معناي كشيده شدن، ديوانه شدن مي باشد. اين موسم به دو قسمت «كيچيك چيلله» (چلّة كوچك. از اول دي تا دهم بهمن) و «بؤيوك چيلله» (چلّة بزرگ. از يازدهم بهمن با سي بهمن) تقسيم مي شود. در باور مردم آذربايجان آب و هوا و دماي هوا و نوع سرما در هر دو چيلله متفاوت بوده و تعابير بسيار زيبايي در فرهنگ اين مردم وجود دارد. معمولاً پايان چيلله در مناطق مختلف با مراسم و آيينهاي مختلف همراه است. يكي از اين مراسم «چيلله قاچدي» (چلّه گريخت) است كه در آن شب آخر بهمن ماه آتشي روشن كرده و از روي آن مي پرند و مي خوانند: «چيلله قاچدي ها چيلله قاچدي. گؤتو يوخ ايدي قويدو قاچدي». (چلّه گريخت آي گريخت. دل نداشت و آي گريخت) در جاهاي ديگر ايران نيز همچون ميان قشقاييان اين مراسم به نام «چيلله بِدَر» انجام مي شود. پس از پايان دو چلة بزرگ و كوچك، ماه اسفند يا آخرين ماه زمستان انجام مي شود كه در آذربايجان به آن نامهاي «بايرام آيي»، «آلاچيلله»، «بوز آي» (Boz ay) و «بوغاي» (Boğay)، «آلاچاپو» مي گويند. در گويشهاي ديگر زبان تركي نيز اين ماه با نامهايي چون «بيردين»، «سيغين»، «قيش قيران»و «قيشقي قوران» ناميده مي شود. مهمترين روز در اين ماه روزهاي چهارشنبه هستند. چهارشنبه در لهجه هاي مختلف زبان تركي با نامهاي «ائشمه بازار»، «اگيرمه» (Әyirmə)، «ايشيقلي»، «باراس»، «تاباق بازاري»، «گؤبكلي» (Göbəkli) و «چرشنبه» ناميده مي شود. هر كدام از 4 چهارشنبة ماه اسفند بدليل تقدس چهار عنصر آب، آتش، خاك، باد و به نامهاي مختلف «سو چرشنبه سي» (چهارشنبة آب. بمناسبت ذوب شدن يخها و جاري شدن آب)، «اود چرشنبه سي»(Od çərşənbəsi) (چهارشنبة آتش. بمناسبت دميده شدن گرما بر خاك و رويش)، «يئل چرشنبه سي» (چهارشنبة باد. بمناسبت وزش باد ملايم بهاري) و «توپراق چرشنبه سي» (چهارشنبة خاك.تقدس به بركت دادن زمين) ناميده مي شود. چهارشنبة آخر سال را «قارا چرشنبه» (چهارشنبة سياه») نيز مي نامند چرا كه در اين روز به سر مزار مردگان مي روند. «قارا» در اين تعبير به جهان زيرين اشاره دارد. در زمان سابق هر كدام از اين چهارشنبه ها به ياد همان عنصر مقدس كه نام همراه چهارشنبه است، مقدس شمرده مي شد. در هريك از اين چهارشنبه ها آتش بزرگي مي افروختند، تمامي مردم بر گرد آن جمع مي شدند و به نيايش خدا مي پردازند. چهارشنبة آخر سال بسيار مهمتر است چرا به باور و اعتقاد نياكان ما، آب، آتش و باد به مهماني خاك رفته و در معبد او جمع مي شوند و روزهاي سخت، زمستاني را كه توام با قحطي و فلاكت و سختي بوده،بر او عرضه مي‌دارند و الهة خاك را به بيداري دعوت مي‌كنند. اين چهار الههدست در دست همديگر اين شعر را مي خوانند كه : سو گلدي ها، اود گلدي ها، يئل گلدي (آب آمد، آتش آمد، باد آمد) تزه عؤمور - تزهتاخيل ايل گلدي (عمر تازه، روييدني و سال تازه آمد) آنها به اين ترتيب دنياي روشنايي ها را به مردم به ارمغان مي آورند و مردم نيز با ديدن اين وضعيت بهجشن و پايكوبي در طبيعت مي پردازند. در صبح روز چهارشنبة آخر سال مردم از روي آب مي پرند و براي روزهاي خوب آرزو مي كنند. در مراسم پريدن از روي آتش نيز كه بيشتر پس از غروب آفتاب انجام مي شود، هنگام پريدن از آتش مي گويند: آتيل ماتيل چرشنبه بختيم آچيل چرشنبه (بپر بپر چهارشنبه. بختم باز شو چهارشنبه) از ديگر آيينهايي كه پيش از فرارسيدن نوروز در آذربايجان برگزار مي شود مي توان به مارال اويونو، قودو قودو، كنديرباز، كوسا كوسا يا تَكه تَكه اشاره كرد. همة اين آيينها به صورت نمايشي بوده و پيش از پايان زمستان انجام مي شود. نمايش كوسا كوسا يا تَكه تَكه در واقع اين رقص نمايشي و اين دوره گرداني كه همانند رقص عمونوروز است، به نوعي بيانگر آمادگي براي فرارسيدن نوروز مي باشد. در واقع مجري اين نمايش كه آن را در آذربايجان با نامهاي «ساياچي»، «تكمچي» و يا «تكه چي» مي شناسند، عروسكي به شكل بُز درست كرده و آن را در روستاها گردانده و نغمه هاي نوروزي سر مي دهد. شخصيت بُز در اين نمايش بازماندة شخصيت قديمي «اؤكوز» (گاو نر) است كه نماد توليد و بركت در كشاورزي است. در واقع عيد نوروز به نوعي بزرگداشت اين حيوان بوده است كه به مرور زمان جاي خود را به بُز داده و احتمالاً اين تغيير پيش از اسلام و در زمان ساسانيان رخ داده است. از سوي ديگر نمايش «كوسا كوسا» پرده اي ديگر از ستيز خير و شر است. برخي آيينهاي مردم آذربايجان به نوعي بيانگر بخت آزمايي پيش از پايان سال مي باشد كه از ميان آنها مي توان به «قولاق فالي» يعني فال گوش ايستادن و «شال ساللاما» يعني آويختن شال اشاره كرد. در اولي دختران بويژه دختران دم بخت پشت در گوش مي دهند و از سخنان رهگذران سرنوشت خودرا در سال جديد حدس مي زنند. در دومي نيز كه در شب چهارشنبة آخر سال برگزار مي شود، جوانان و بخصوص تازه دامادها شالهايي به رنگ قرمز را از سوراخهاي پشت بامها به داخل خانه ها مي اندازند و صاحب خانه نيز جورابي، پيراهني و ... به آن مي بندد. رسم سمنو پختن نيز يكي يگر از آيينهاي ديرين مردم آذربايجان است. اين رسم كه در آن معناي زنده شدن با توجه به ويژگي گندم نهفته، همراه با نغمه هاي خاص انجام شده و در آن آرزوهاي نيك تداعي مي يابند. همچنين يكي از رسومات باستاني مردم آذربايجان كه به صورت سفرة هفت سين وارد فرهنگ مناطق ديگر شده، رسم «باجا قاباغي دوزمك» (آراستن پيش روزن) مي باشد. در زبان تركي به پنجره يا روزن ديوار «باجا» نيز گفته مي‌شود. تركان قديم بر اين اعتقاد بودند كه در عيد نوروز، روح اجدادشان به خانة خود سركشي مي‌كنند و از طريق باجا وارد خانه مي‌شوند. از اين رو براي خشنودي روج اجداشان، اين سفره را در مقابل همان باجا پهن مي‌كردند. با توجه به تقدّس عدد هفت در ميان مردم آذربايجان، هفت عنصر از عناصر مقدس در اين سفره چيده مي شود. آنان انواع خوراكيها را كه هر يك نماد وسنبلي از موضوعات مرتبط با زندگي است در آنجا قرار مي دادند تا روح اجدادشان باديدن آنها راضي و خشنود گردد. اجزاء اين سفره عبارتند از: سو (آب. رمز بقا). سمني (سمنو. نماد سبزي شدن و تجديد حيات). ساريمساق (سير. رمز سلامت). سوجوق (شيريني. نماد شيريني). سونبول (سنبل. نماد بركت زندگي). سوماق (سماق. نماد طعم زندگي). سيركه (سركه. نماد رفع مزاج بد در انسان). سرانجام چون روز اول بهار فرارسيد، نوبت به پوشيدن لباس نو، ديد و بازديد، ترنّم موسيقي، رقصهاي آييني، كشتي گرفتن و زورآزمايي جوانان، تخم مرغ شكستن و آغاز دوره اي تازه از زندگي همراه با دوره اي جديد از حيات طبيعت فرا مي رسد. همة اين آداب و رسوم كه در طول زمان برخي از آنها مانند صحنه هاي جالب نمايش «مارال» از ميان رفته و برخي ديگر مانند نمايش «كوسا كوسا» به شكلي تغيير يافته اند، حكايت از دوراني دارد كه زندگي انسان بيشتر از آنكه امروزه ديده مي شود با طبيعت، اساطير و نيروهاي معنوي پيوند داشته است. سرانجام نظر غالب بر اين است كه نوروز در باور مردم آذربايجان يك مفهوم ديني نداشته بلكه يك آيين براي بزرگداشت بهار و در ارتباط با توليد، كشاورزي، باروري و بركت بوده است.

یازار : atababak پنجشنبه 22 آبان 1393 | باخیش لار (0)

بابك خرمدين

+0

بؤلوم :

بابك خرمدين بابك(باي+بك=آقاي بزرگوار و غني،قهرمان بزرگ) فرزند مرداس در منطقه آذربايجان زاده شده او كسي بود كه به مدت 22 سال با خلفاي عباسي جنگيد و اجازه نداد كه پاي آنها به ازربايجان باز شود و قريب به 33 هزار نفر از متجاوزان به اذربايجان را از پاي در اورد سرانجام با خيانت يك ايراني تبار بنام افشين، متجاوزان بر خرمدينان اذربايجاني چيرگي يافتند. و او را به سامرا نزد خليفه بردند. خليفه معتصم دستور داد تا بابك را سوار بر فيل كرده و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ با بودن امان نامه‌اي كه به او داده بودند به دستور خليفه او را تكه تكه كرده و كشتند. قرارگاه اصلي بابك خرمدين دژي استوار و سخت گذر بنام دژ بَز بود كه در نزديكي شهر كليبر در شهرستان اهر استان آذربايجان شرقي قرار دارد. در مورد افكار تأثير گذار در روحية بابك ، بهروز خاماچي و رحيم رئيسنيا مينويسد : «مادر بابك روزي شمشير پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم ! پدر شما يك روغن فروش ساده نبود . او يك بهادر بود ،او در روي شمشير چنين نوشته بود : « اي جوانمرد اگر شمشير را در خلاف خواهي كرد بهتر است كه دست به قبضهاش نبري .در روزگاران عباسيان، بيچشم ميتوان زندگي كرد ، اما بيشمشير هرگز!» هر ساله در 12 تير به پاس بزرگداشت سالروز تولد بابك در قلعه بابك مراسمي برگزار مي شود داستان تاريخي اعدام بابك خرمدين: بلاخره پس از 22سال قيام غيرتمندانه و شجاعانة بابك ، با خيانت و دسيسة افشين ، اين قهرمان آزادي اسير گشته و به خليفة عباسي تحويل داده ميشود. خليفه ابتدا پيشنهاد سرداري در لشگر خود را به بابك ميدهد ولي بابك مرگ را قبول ميكند و هرگز زير بار ننگ نميرود .خليفه براي اينكه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابك چنين ميگويد : «شنيدهام كه تو حرامهاي خدا را حلال كردهاي و بر آن بودهاي كه سرزمين خلافت را غصب كني ؟! » بابك در جواب به خليفة عباسي چنين ميگويد : « هر كس را مادرش هر جا به دنيا آورد مال اوست . سرزمين اوست . وطن اوست .غاصب كسي است كه فرسخها را زير پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بيدفاع يورش آورده و دسترنج مردم زحمتكش را غارت كند و زندگي را در كامشان تلخ سازد. غاصب كساني هستند كه انديشمندان ملتها را ميربايند ،غاصب كساني هستند كه بر كشتگاه مردم اسب ميتازانند. مردم را اسير ميگيرند ، مردان را چون حيوان به بيگاري وا ميدارند ، زنان شوهردار را ميفروشند ، دختران را بيعصمت ميكنند، در حرمسراي خليفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد . حرمسراي اين مردان كه در اينجا جمعند ، موج ميزند از دختران و زناني كه روزي براي خود زندگي آزادي داشتهاند.» روز قبل از اعدام،خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينند. بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وي را سوار بر فيلي كرده در شهر بگردانند. فيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيارزننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد. براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند . ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهيد ديد. چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود . به اين ترتيب دستها و پاهاي بابك را بريدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد... پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بر دار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد . آخرين گفتار بابك چنين بوده است: تو اي معتصم خيال مكن كه با كشتن من فرياد استقلال طلبي را خاموش خواهي كرد . نه ! اين حماقت است اگر فكر كني چون افشين وطن فروش را با زر خريده اي ميتواني آزربايجاني ها را اسير كني . اين را بدان كه آزربايجاني هرگز زير بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بيگانگان را تحمل نخواهد كرد. من مردانگي و درس مبارزه را به جوانان آزربايجان آموختم و هم اكنون كه جلاد تو شمشيرش را براي بريدن دست و پاهاي من تيز ميكند صدها آزربايجاني با خون بجوش آمده آماده طغيان هستند. و صدها بابك ديگر آماده اند تا مردانه برخيزند.... بدينسان نخست دست چپ بابك بريده شد و سپس دست راست او و بعد پاهايش و در نهايت دو خنجر در ميان دنده هايش فرو رفت و آخرين سخني كه بابك با فريادي بلند بر زبان آورد اين بود : "من هميشه سنينليم آذربايجان" روز اعدام بابك خرمدين و تكه تكه كردن بدنش در تاريخ 2 صفر سال 223 هجري قمري انجام گرفت كه مسعودي در كتاب مشهور مروج الذهب اين تاريخ را براي اذربايجان بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك يعني چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند. طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند.

یازار : atababak پنجشنبه 22 آبان 1393 | باخیش لار (0)

ريشه نام اروميه

+0

بؤلوم :

اين درياچه را در زبان سرياني ارميا، در ارمني اُرمي، در عربي ارميه، در فارسي و تركي عهد عثماني اروميه URMU GÖLÜ نوشته‌اند.
نام مذكور ايراني به نظر نمي‌رسد. مؤلفان دربارة نام اين درياچه به گونه‌هاي مختلف داوري كرده‌اند:
پورداود نام اورميه را تركيبي از دو واژة آرامي «اور» به معناي شهر و «مياه» به معناي آب نوشته‌است. در هزوارش پهلوي، نوشتة آرامي «مياه» آب خوانده مي‌شود، ولي در شهر ناميدن «اور» جاي ترديد است. «اور» در زبان عربي به معناي نور آمده‌است...
مينورسكي با تكيه به متني سرياني كه در آن اسم مكاني به نام ارميت در كنار درياچه مزبور آمده‌است، نام اورميه را «ارميه» (ارميا) و به‌ظاهر سرياني خوانده‌است.
اين‌نام در متون اسلامي به صورت اُرميه و اُرمي آمده‌است. مردم محلي درياچة مزبور را اورمي مي‌نامند.
برخي مؤلفان ترك اين درياچه را اروميه يا روميه نوشته، و چنين پنداشته‌اند كه منسوب به روم شرقي است.اين نظر در همة موارد قاطع نيست، زيرا در نوشته‌هاي برخي مؤلفان معاصر ترك نيز نام درياچه به صورت اورميه آمده‌است (در متون كهن ايراني نام اين درياچه به صورت چيچست با ياء مجهول آمده‌است) واژه اوستايي چيچست به معناي درخشنده و شفاف است گمان مي‌رود شوري و ذرات نمك فراوان موجب درخشندگي آن شده باشد. مؤلفان عهد اسلامي اغلب از شوري آب اين درياچه ياد كرده‌اند. در شاهنامه فردوسي و در نسخه‌اي از نزهة القلوب نام چيچست به صورت خنجست آمده‌است (بارتولد، كه آن را تصحيف همين اسم دانسته‌اند). از ديگر نامهاي كهن اين درياچه، كبودان است.
استرابن كه در حدود سده ۱م مي‌زيسته، اين درياچه را كپوتا نوشته‌است. پورداود معتقد است نام دو هزار ساله كپوتا بايد از واژه كپوت (كبود) در زبان پارسي باستان باشد. در منابع اسلامي نيز اين نام به صورت درياي كبوذان و كبودان آمده‌است. درياچه اورميه را درنوشته‌ها به نام جزيره‌هاي درون آن نيز خوانده‌اند. يكي از اين جزيره‌ها كبودان است. شايد نام جزيره از نام درياچه و يا به عكس گرفته شده باشد.
پورداود نام جزيره را برگرفته از نام درياچه دانسته‌است.
بطلميوس نام درياچه را مارگيانه (مانتيانه، به احتمال مراغه) نوشته‌است.
هرودت از قومي با نام ماتينوي ياد كرده كه به نام مانتيانه نزديك است مينورسكي نام مانتيانه را با نام مانّاها كه در حوالي اين درياچه مي‌زيسته‌اند، نزديك دانسته‌است ابوالفدا درياچه مزبور را «بحيرة تلا» ضبط كرده، دژي را نيز بر كوهي در اين درياچه به همان نام ناميده، و مدعي شده‌است كه هلاكو اموال خود را در آن دژ نهاده بود.
طبري از دژ نام برده، و نوشته‌است كه محمد بن بعيث در ۲۲۰ق به دژي در ميان اين درياچه كه شاهي ناميده مي‌شد، رفت.
پورداود مي‌نويسد كه اين درياچه را گاه به نام يكي از جزيره‌هاي بزرگ كوهستاني آن كه «شاهي» نام دارد، درياچة شاهي خوانند.
حمدالله مستوفي آن را به نامهاي بحيرة چيچست، درياي شورِ طسوج (طروج) ناميده‌است.
اين درياچه را اصطخري «بحيرة الشراة» نيز ناميده كه به معناي درياچة خوارج است. اين نام به احتمال از آنجا ناشي شده كه به نوشتة ياقوت در كوه جزيرة وسط درياچه، دژي استوار وجود داشته كه ساكنانش بر واليان آذربايجان عاصي بوده‌اند. محتمل است اين همان جزيرة شاهي يا شاهو باشد كه طبري (همانجا) از آن ياد كرده، و رشيدالدين آن را «شاهوتله» نوشته‌است.

یازار : atababak دوشنبه 11 آذر 1392 | باخیش لار (0)

orum goli

+0

بؤلوم :

اورگيم آغلايير، گؤزلريم دولور
هر زامان گؤرنده شور گؤليميزي
بير عمور توتوبدي اليند ه ن ائلين
ايندي سه اَل آچيب گؤزله يير بيزي

بير زامان واريدي شهرتي شاني
عرشه چاتديرميشدي آذربايجاني
بو همان دنيزدي چكيليب قاني
آز قالير قوريا، قالميا ايزي

چاره سيز دنيزه چاره قيل وطن
آغلا، گؤز ياشيوي تؤك دنيزه سن
دوزلارين ايله ييب اينينه كفن
قيزاريب دنيزين ماوي بنيزي

عثمانين يومروغو، كاظيمين داشي
قؤيمارام كسيلسين گرزومون ياشي
كسيلسه جان وئره ر خزر قارداشي
بير داها گؤره نمز اورمو، دنيزي

اورميه، اردبيل، زنجان، همدان
جيغاتي، تاتائو، سهند، ساوالان
يانديرير اؤلكه ني حسرتله هيجران
ديغلادير آيريليق قؤجا تبريزي

یازار : atababak دوشنبه 11 آذر 1392 | باخیش لار (0)

turk

+0

بؤلوم :

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ 7 ﺯﺑﺎﻧﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ (ﺭﺑﻊ ﺭﺷﯿﺪﯼ ...) ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺑﻨﯿﺎﻥﮔﺬﺍﺭ ﻣﻨﻄﻖ ﻓﺎﺯﯼ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﮐﻠﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﻟﯿﻔﺮﻧﯿﺎ ﺷﺪ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻗﻠﺐ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻋﻤﻞ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮐﻠﯿﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺗﺮﯾﻦ ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯾﻬﺎﯼ ﺍﻟﻤﭙﯿﮏ ﺷﺪ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﻳﻦ ﺗﻮﻟﻴﺪﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺻﺎﺩﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﻓﺮﺵ ﺩﺳﺘﺒـﺎﻓﺖ ﻛﺸﻮﺭ ﺷﺪ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﯾﻪ ﺑﻮﺋﯿﻨﮓ ۷۲۷ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺥ ﺩﻣﺎﻏﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺗﻮ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ، ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﺟﺎﻥ ﺳﺮﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﯾﮏ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻫﺎ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺑﻮﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺳﺘﺎﺭ ﺧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺑﺎﻗﺮ ﺧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﻴﺮﺕ ﺑﻮﺩ.

یازار : atababak دوشنبه 11 آذر 1392 | باخیش لار (1)

فوتبال بازي هزار ساله تركان

+0

بؤلوم :

فوتبال، بازي هزار ساله تركان: تپوك از فعل تپمك (لگد زدن) آمده است. با استناد به كتاب هزار ساله ديوان لغات الترك محمود كاشغري، ترك ها نزديك به هزار سال قبل، نوعي از بازي فوتبال به نام تپوك را انجام مي داده اند.

بنا به كتاب ديوان لغات الترك، ترك ها در حدود هزار سال قبل با ذوب كردن سرب و تبديل آن به جسمي كروي كوچكي به نام "آغيرشاق" و پيچيدن آن در موي بز يا پوشش هاي نرم، جسمي شبيه توپ فوتبال درست كرده و با آن بازي مي كرده اند.

دليل اينكه چرا توپ در 1000 سال پيش از هسته سربي ساخته مي شده بنظر مي رسد كه : وقتي توپي را از پشم بز كه بسيار مقاوم و مرتجع مي باشد، مي ساختند به خاطر سبكي بسيار زياد آن، هنگام شوت زدن احساس بدي به بازيكن دست مي داد و فوتبال مفرح نبوده و كسل كننده مي شد. اين گلوله سربي كوچك به خاطر اينكه در آن زمان تكنولوژي در حد حال حاضر نبود. لذا نقش سنگين كردن توپ را ايفا مي نمود. همچنين بخاطر سنگين بودن گلوله سربي به اندازه كافي، فاصله مركز تا سطح توپ كه از موي بز پوشيده شده بود، به اندازه دلخواه نرم و قابليت ارتجاعي مناسب داشت.

بنا به نوشته ويكي پديا اولين سوابق ثبتي آنچه كه احتمالاً قديمي‌ترين فعاليت شبيه به فوتبال به حساب مي‌آمده را مي‌توان در دست نوشته‌هاي چيني در دوره سلسله "هان" و حدود قرن دوم قبل از ميلاد پيدا نمود كه چينيان با لگد زدن به توپ چيزي شبيه فوتبال بنام " نسو- كوه" بين نظاميان داشته اند كه قوانين آن با فوتبال امروزي كاملا متفاوت بوده است. 

اولين بار به سال 1848 در دانشگاه كمبريج انگلستان بازي فوتبال امروزي تعريف و با قوانين امروز به ثبت رسيد. و درسال ۱۸۶۳ قوانين خاصي برآن نهادند كه به مقررات كمبريج معروف است. درسال ۱۹۰۴ فدراسيون بين المللي فوتبال(فيفا) تاسيس شد.

نكته آخر اينكه واژه " ايدمان /Idman " در زبان تركي به معناي "تمرين و ورزش" مي باشد و ورزش در زبان فارسي از ورزيدن مانند ورز دادن خمير آمده است. براي اين كلمات در انگليسي: sport, game,play, play , competition, ... وجود داردكه هر يك در انگليسي معاني مختلفي دارند. 


یازار : atababak یکشنبه 26 خرداد 1392 | باخیش لار (0)

آنا یارپاق

آرشیو

turk

ایلگی

آختاریش

 

بؤلوم لر

 

یولداش لار

سون یازیلار

تاريخچه هفت هزار ساله زبان تركي در آزربايجان

نام هاي پسرانه تركي پرطرفدار

نام هاي دخترانه تركي پرطرفدار

عيد نوروز ميراث توركان

بابك خرمدين

ريشه نام اروميه

orum goli

turk

فوتبال بازي هزار ساله تركان

آرشيو

آبان 1393

آذر 1392

خرداد 1392

باغلانتی لار

سرگرمي و تفريحي صداي اذربايجان

سورغو

دومين شهر پر جمعيت ترك نشين كدام شهر است؟







سایغاج

ایندی بلاق دا :
بو گونون گؤروشو :
دونه نین گؤروشو :
بو آیین گؤروشو :
بوتون گؤروش لر :
یازی لار :
باخیش لار :
یئنیله مه چاغی :

ایمکان لار

RSS 2.0